– چه چیزی باعث شد شما به سمت کمیک استریپ و بعدها به سوی انیمیشن کشیده شوید؟
سیلوین شومه: زمانی که بچه بودم کتاب های کمیکی مثل Tintin و Pif Gadget را دوست داشتم. تا اینکه در نوجوانی شروع به طراحی کردم. پدر و مادرم می گفتند وقتی ۲ سالم بود از آنها می مداد خواستم و طراحی می کردم. من می تونستم تلویزیونمان را که صفحه ای از Juanita Banana (آثار معروف هنری سالوادور) همیشه روش بود طراحی کنم. پس از آن هر موقع کسی از من سوال می کرد: ” بعدها چه کاره می شوی؟” در جواب می گفتم ” کمیک خواهم کشید”. بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان، در دانشکده هنرهای کاربردی به تحصیل در زمینه متخصص مد پرداختم. به زودی متوجه شدم که راه اشتباهی را در پیش گرفته ام. از شانس خوب من، جرج پیچارد (طراح کمیک) نیز آنجا بود. او به من توصیه کرد تا به تحصیل در دانشکده ای در Angoulême بروم که تازه شروع به کار کرده بود. بنابراین استریپی ر ا طراحی کردم که باعث شد بتوانم به آن دانشکده راه بیابم. به مدت ۳ سال در آنجا ماندم و با Hubert Chevillard و Nicolas de Crécy آشنا شدم. داستانی برای کمیک استریپی به نام The Bridge in Mud برای هوبرت که طراح بزرگی است، نوشتم. البته او نیز هم اکنون وارد عرصه انیمیشن شده است. یادم می آید گوریلی را طراحی کرده بود که واقعاً تحسین برانگیز بود. دوستی با او منجر به آشنایی من با Didier Brunner تهیه کننده سه قلوهای بلویل شد. همچنین داستانی نیز برای نیکولاس نوشتم. زمانی که از دانشکده فارغ التحصیل شدم، بایستی راهی برای گذران زندگی ام پیدا می کردم. در آن زمان فکر می کردم که من فن و تجربه لازم برای انیمیشن را ندارم برای همین تصمیم گرفتم به انگلستان بروم و تصویرگر شوم. اما از آنجایی که کسی را نمی شناختم به من توصیه کردند تا طراحی هایم را به افرادی که در استودیوهای انیمیشن کار می کردند نشان دهم. در آنجا مردم نسبت به فرانسه برخورد بهتری با من داشتند و بسیار مهربان بودند. به من می گفتند که نگران نباش، هیچکسی یک شبه انیماتور نمی شود و یادگیری آن نیاز به مراحل بیشتری دارد. تا اینکه امتحانی از من گرفته شد و وارد کار شدم و به جایی رسیدم که با افراد بسیار بزرگی کار کردم. به فستیوال ها می رفتم و کارهای جالبی را می دیدم. روزی، در جشنواره انسی فیلم کوتاهی به نام Creature Comfort ساخته ی نیک پارک را دیدم. در این فیلم از حیوانات خمیری استفاده شده بود که چگونگی زندگی در باغ وحش به تصویر کشیده شده بود. صداهای انیمیشن در واقع صدای افراد واقعی بود که در مورد خانه هایشان صحبت می کردند. آن فیلم یک شاهکار بود و باعث شد تا من فیلم خودم را بسازم. به همین منظور برونر را دیدم که می خواست انیمیشن با کیفیتی را تهیه کند. با او در مورد ‘پیرزن و کبوترها’ صحبت کردم. از لحظه ای که خلاصه داستان را به او گفتم ، تا اتمام کار حدود ۱۰ سال گذشت.
– ۱۰ سال ؟
بله، فیلم بسیار طولانی و پیچیده ای بود. اوایل، هیچ تلویزیون فرانسوی از ما حمایت نمی کرد. برای همین مقداری پول از مرکز فیلم ملی فرانسه گرفتیم اما برای اتمام کل فیلم کفایت نمی کرد. ولی با این حال ما تصیم گرفتیم آن پروژه را به اتمام برسانیم. من با یک دستیار و Nicolas de Crécy که پس زمینه را طراحی می کرد شروع به کار کردم. ما اولین سکانس چهار دقیقه ای را در استودیوی Folimage در Valence فیلمبرداری کردیم. این سکانس را به همه نشان دادیم اما باز هیچکس حاضر به حمایت از ما نبود. بعد از مدتی که کاملا دلسرد شده بودم به کانادا رفتم. و تصمیم گرفتم دوباره از نو آغاز کنم. شروع به کار در زمینه تبلیغات کردم تا اینکه برونر موفق شد توجه Colin Rose از بی بی سی را جلب کند و به لطف او تونستیم بودجه ای را نیز از تلویزیون های دیگر بگیریم و فیلمی کانادایی- فرانسوی بسازیم.
– ‘پیرزن و کبوترها’ موفقیت بسیار بزرگی بود و جایزه های زیادی را کسب کرد. چطور توانستید بودجه فیلم بلند را فراهم کنید؟
– ساخت فیلم سه قلوهای بلویل حدود ۵ سال طول کشید که نسبت به پیرزن و کبوترها پیشرفت خوبی بود و با اینکه مدت زمان آن سه برابر بود اما نصف زمان ساخت فیلم پیرزن و کبوترها به طول انجامید. ابتدا برونر که کار موفقی مانند Kirikou and the Witch را در کارنامه خود داشت، پیشنهاد ساخت یک فیلم بلند سه قسمتی را به من داد. که در این فیلم پیرزن، کاراکتر اصلی آن باشد. من به ساخت این فیلم خیلی مطمئن نبودم چون که در آخر فیلم، او عقل خود را از دست می دهد و من دوست نداشتم کاراکتری را دوباره از نو بسازم. برای همین به فکر ساخت خواهرهای سه قلو افتادم. که اولی، پیرزن با کبوترها است، دومی کسی است که در حومه پاریس زندگی می کند و دوچرخه سواری را دوست دارد و سومی یک متل کنار جاده ای را در سنت لورنس واقع در کبک اداره می کند. قسمت دوم، پیرزن و دوچرخه ها نامید شد. و سومین قسمت The Old Lady and the Ouaouarons نامیده شد که در گویش کبک به معنی نوعی قورباغه است. زمانی که شروع به ساخت قسمت دوم کردم. متوجه شدم که همه وسایل لازم برای کل آن بخش را دارم. برونر آن را پذیرفت اما پول هنگفتی برای ساخت آن لازم بود چرا که دیگر پیرزن و کبوتر ها قسمتی از پروژه نبود. بنابراین داستان را طولانی تر کردم و از ایده قورباغه که قرار بود بخس سوم فیلم باشد، استفاده کردم و فیلمنامه را توسعه دادم. در ابتدا از از عنوان فرانسوی Les Triplettes de Belleville (سه قلوهای بلویل) استفاده کردم اما بعدها عنوان The Triplets of Belleville جایگزین آن شد. بعداً معلوم شد که برای استفاده از طرح کاراکتر پیرزن، بایستی پول هنگفتی به تهیه کننده کانادایی بدهیم تا به ما اجازه استفاده مجدد از آن کاراکتر را بدهد. بنابراین کاراکتر مادام سوزو (بانوی پرتغالی که مشکل پا چنبری داشت ) خلق شد که نسبت به کاراکتر اصلی پیرزن کار بسیار زیادی برد.

صحنه اي از سه قلوهای بلویل
– در مورد دستیارات به ما بگو.
– من بسیار مشتاق بودم بار دیگر با Evgeni Tomov در زمینه طراحی کار کنم. او نوریوف انیمیشن است. زمانی که هواپیمایش در مسیرش به کوبا متوقف شد، خواستار پناهندگی سیاسی شد. همه چیز را رها کرد و در کانادا پناهنده شد. او فوق العاده با استعداد است.
بعد از آن یک گروه انیمیشن برای خودم جمع کردم. با انیماتورهای جوانی آشنا شدم که انیمیشن پیرزن و کبوترها را دوست داشتند و مایل بودند با من کار کنند. آنها مجبور بودند ۲ سال صبر کنند تا ما پیشنهاد کار به آنها بدهیم. اما بیشتر آنها ادامه دادند. Jean-Christophe Lie یکی از آن افراد بود. او تازه از دانشکده فارغ التحصیل شده بود و در آن زمان شروع به کار بر روی یکی از خواهرها (رز) کرد. سکانس مربوط به او آنقدر جالب بود که من بلافاصله مسئولیت سه خواهر را به او سپردم. او یکی از انیماتورهایی بود که مرا بسیار تحت تاثیر قرار داد. من با Benoït Charest در مونترال آشنا شدم. او آهنگساز بود و به محض اینکه نسخه آزمایشی آهنگی را از او شنیدم، از کارش بسیار خوشم آمد. او در کارش بسیار دقیق است. طی تولید فیلم، با Pieter Van Houte که طراحی سه بعدی می کرد آشنا شدم. ما جلوه های دیجیتالی را که به آن نیاز داشتیم به شدت نا چیز می شمردیم. ما فقط یک تیم دو نفره داشتیم که بر روی دوچرخه و وسایل کار می کردند. وقتی متوجه شدیم که کار زیادی در پیش داریم با استودیوی Walking the Dog تماس گرفتیم. آنها پیتر را استخدام کرده بودند تا بر روی جلوه های سه بعدی در مونترال نظارت داشته باشد. کار ما ابتدا با دعوا شروع شد چونکه احساس می کردم او می خواهد همه چیز را خودش اداره کند. اما او شخص بزرگی است که برای ما چیزهای بسیاری به ارمغان آورد. ما آنقدر خوب پیش رفتیم که از او خواستم در فیلم بعدی ، به عنوان دستیار کارگردان حضور داشته باشد. وقتی داشیم بر روی سکانس طوفان کار می کردیم ، پیتر توانست تصاویر گرافیکی جالبی را خلق کند که من بسیار دوست داشتم.
– سبک خودت رو چطور توصیف می کنی؟
– سبک من مبتنی بر پانتومیم و بازی کاراکتر هاست. من بیشتر تحت تاثیر فیلمبرداری زنده قرار می گیرم تا انیمیشن. تحت تاثیر ژاک تاتی و همه ستاره های فیلم های صامت مثل چارلی چاپلین، باستر کیتون و …
زمانبندی بسیار حیاتی است. برای همین است که Louis de Funès و کمدی های بریتانیایی مثل Absolutely Fabulous یا Black Adder با بازی روان اتکینسون را دوست دارم. همچنین به انیمیشن ریچارد ویلیامز و تکس ایوری نیز علاقمند هستم. در کمیک استریپ نیز، Goossens استاد زمانبندی است.
– در انیمیشن پیرزن و کبوترها و همچنین سه قلوهای بلویل، فضای داخلی بسیار محقر، اما خوشایند است چراکه یادآور فرانسه در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ می باشد. اما ظواهر بیرونی بسیار مهیج و یادآور پاریس هستند. برای چه به این فضا و کاراکترهای آن وابسته شده اید؟
-برای آنکه من خودم نیز از یک جای محقر آمده بودم نه یک جای شیک و مدرن. یادم می آید که به دیدن پیرزنی در همسایگی ام عمه ام می رفتم. او در آپارتمان کوچکی زندگی می کرد که بوی واکس می داد و حتی کوچترین چیزها نیز به بهترین شکل دیده می شد. من هرگز نمی توانستم داستانی را بنویسم که مربوط به زندگی ثروتمندان باشد و تجارب خودم الهام بخش من در داستان هایم است.
– چه چیزی باعث شده که چشم اندازهای راه آهن و پل ها و تور دو فرانس برایت شگفت انگیز باشد؟
– بیشتر از اینکه به خود مسابقه علاقمند باشم به آدمهایی که در طول این رویداد باهاشون آشنا میشی علاقمندم.
من در حومه شهر بزرگ شده ام و قطارها بخشی از زندگی من بودند. قطارهای حومه همیشه یادآور این هستند که فردا باید بیدار شوی و سر کار بروی. زمانی که دانش آموز بودم به عکس های قدیمی نگاه می کردم و سعی می کردم صحنه های پشت آنها را تصور کنم. عکس پلی را به یاد دارم که در آن، ماشینی بر روی شهر کوچک زیر پل در حال حرکت بود.
– چه شد که ایده کاراکتر مادام سوزو به ذهنت خطور کرد، شخصیتی که هر کاری انجام می دهد تا از نوه اش نگهداری کند؟
– او مستقیما برگرفته از شخصیت مادربزرگ های خودم نیست. آنها زمانی که بچه بودم فوت کرده اند. اما مادربزرگ مادری ام که پدر و مادرم همیشه تعریف او را برایم می کردند، بیشتر الهام بخش من در سه قلوها بود که نشاط خاصی با خود دارند.
– آیا مثل کاراکترهایت در کودکی پسربچه غمگینی بودی؟
– زمان بچگی بیشتر اوقات تنها بودم. خواهر بزرگترم، ده سال از من بزرگ بود و زمانی که طراحی می کردم، دوست داشتم در دنیای درونی خودم بمانم. از معاشرت با دیگران لذت می برم اما دوست دارم بیشتر به تنهایی، قدرت را در دست بگیرم.
– شما در فیلم سه قلوهای بلویل از بسیاری از هنرمندان مانند شارل ترنه، جنگو رینهارت، ژاک تاتی، فرد آستر، ژوزفین بیکر و مکس فلایشر به خوبی یاد کردید، چه چیزی باعث شد تا شما مستقیماً به این افراد اشاره کنید؟
– برای اینکه بیشتر ستاره های آمریکایی اغلب در کارتون های آمریکایی ظاهر می شوند اما ستاره های فرانسوی هرگز در کارتون های فرانسوی ظاهر نشده بودند و آن هم به دلیل عدم وجود صنعت انیمیشن در فرانسه بود. در واقع می خواستم فیلمم ساختگی و مصنوعی به نظر برسد، فیلمی که قادر بودیم در آن زمان ببینیم، اما نتونستیم. همچنین می خواستم ادای احترام کنم به دوبو، که در زمان بچگی کارش مرا بسیار شگفت زده می کرد. سبک او در انیمیشن بی نظیر است، امیدوارم که روزی بتواند انیمیشن های خود را بسازد.

صحنه اي از سه قلوهای بلویل
– چه چیزی الهام بخش شما برای بلویل بود؟ چه چیزی باعث شد که در ترکیب های معماری، مونترال و نیویورک را به تصویر بکشید؟
– اولین تصویر از بیلویل در فیلم من نشانگر Chateau de Frontenac در کبک است. ما جزئیات زیادی از مونترال و کبک را در فیلم استفاده کردیم تا نشان دهیم که چگونه این شهرها ممکن بود به نیویورک تبدیل شوند مثلاَ وقتی کبک کم کم از دور خارج شد سرمایه ها به سمت تورنتو سرازیر شد که یک شهر انگلیسی زبان بسیار بزرگ شد.
پل موجود در فیلم من، همان پل Jacques Cartier Bridge است که نشان می دهد با معماری کبک احاطه شده است. راهی هم وجود دارد که به مجسمه آزادی آمریکا منتهی می شود که نشانگر زندگی آمریکایی و تعداد بی شمار افراد چاقی است که در شهرهای آمریکا به چشم می خورد.
– فیلم شما نوستالژیک است. آیا این امر نشانگر این است که شما زندگی امروزی را دوست ندارید؟
– نه. من هم از آن سود می برم. اما از نقطه نظر طراحی، دهه ۵۰ بسیار الهام بخش بود. طراحی شهرها، ماشینها و لباس ها خلاقانه و جالب بود. طراحی و مد بخش مهمی از زندگی، پوستر ها و کتاب های مدرسه بود. و همچنین زمانی بود که مردم پس از جنگ جهانی دوم به آرامش رسیده بودند. آنها بیشتر مشتاق آزادی بودند.
– بعضی صحنه ها هم به نظر می رسد که کلیشه های فرانسوی را دست می اندازد. چیزی که معمولا افراد در آمریکا با آن مواجه می شوند، مثلا عدم تمیزی، اشتیاق برای خوردن پای قورباغه و حلزون و دیگر غذاهای چندش آور.
– بیشتر از آنکه در فرانسه زندگی کنم، در خارج به سر برده ام. بنابراین اغلب با تنفر افراد برای خوردن پای قورباغه و حلزون برخورد کرده ام. یک روزی برای شوخی، با استفاده از خمیر، پای قورباغه درست کردم که استخوان هایش با گوش پاک کن درست شده بود و برای رگ ها نیز از نخ کتان استفاده کردم. سپس آن را با سس پوشاندم و داخل ظرفی گذاشتم. علیرغم ظاهر جالب آن، هیچکدام از دوستان بریتانیایی من حاضر به امتحان آن نبودند. اما زمانی که پشتم را برگرداندم دیدم یکی از جنتلمن های مسن آماده چشیدن آن بود، او سوئیسی بود! خوشبختانه قبل از اینکه چیزی را قورت دهد نجاتش دادم!!!
– در طراحی کاراکترها اغراق شده بود. مستطیل سیاه برای اشخاص وابسته به مافیای فرانسه، مثلث کوچیک برای نیمرخ مادربزرگ، افراد بسیار چاق و یا لاغر مردنی… چرا از اشکال هندسی برای انیمشن استفاده کردی؟
– برای اینکه می خواستم از آزادی اکه انیمیشن به ارمغان می آورد، استفاده کنم. شما نمی توانید از این کارها در فیلمبرداری زنده انجام بدهید. من از کاریکاتور های بزرگ خوشم می آید همین است که واقعا ویژگی های کاراکتر ها را نشان می دهد.
– در صداگذاری سه قلوهای بلویل بیشتر از اشیای روزمره استفاده شده است تا آلات موسیقی. آیا از این صداها لذت می بری؟
– بله. من چند سال قبل در مونترال تحت تاثیر پایکوبی قرار گرفتم. همچنین نوازنده ای را دیدم که با استفاده از قفسه یخچال و فریزر بر روی جعبه تبدیل امواج صوتی به صدا، آهنگ می نواخت.
– دنیایی که شما ساخته بودید کاملاً دور از دنیای تکنولوژی امروزی بود. اما در ساخت آن از جلوه های دیجیتال و تکنولوژی استفاده کردید.
– جلوه های سه بعدی ثبات بیشتری به فیلم می دهند. برای نشان دادن تور دو فرانس، شما بایستی دوچرخه های زیادی داشته باشید. جمعیت کنار جاده با استفاده از تکنیک های سنتی طراحی شدند. اما بایستی آن ازدحام را به گونه ای نشان می دادم. در ابتدا می خواستیم فقط برای دوچرخه ها از تصاویر سه بعدی استفاده کنیم اما بعدا تصمیم گرفتیم خود دوچرخه سوار ها را هم به حالت سه بعدی نشان دهیم و این چیزی است که ما به آن می بالیم. اساساً استفاده از تصاویر سه بعدی یک انتخاب نبود بلکه یک ضرورت بود. در پیرزن و کبوترها، من قادر نبودم جمعیت و وسایل زیادی را به تصویر بکشم اما در سه قلوهای بلویل بایستی خیابان های پر از ماشین بلویل را نشان میدادیم. بعد از آشنایی با تکنیک های سه بعدی، متوجه شدم که می توانیم از آن تکنیک برای خلق تصاویر و انیمیشن هایی استفاده کنیم که من تا آن زمان ندیده بودم…

سیلوین شومه
– صحنه ای که آنها از اقیانوس می گذرند نیز بسیار زیبا بود…
– آن صحنه یکی از صحنه های مورد علاقه من است. ما از استوری بورد فیلمبرداری کردیم تا این صحنه را خلق کنیم . چیزی حدود ۳ دقیقه طول کشید. در همان زمان من قطعه ای از موسیقی موزارت به نام C-minor Mass را خریده بودم. به محض اینکه به آن گوش دادم، متوجه شدم که همراهی این موسیقی با این سکانس می تواند ترکیب فوق العاده ای را ایجاد نماید. و زمانی که موسیقی را با سکانس همراه کردم، تمامی تصاویر کاملاً منطبق با آن بودند.
– دوست دارید واکنش مردم نسبت به فیلم شما چگونه باشد؟
– من دوست دارم آنها فیلم را برای خود بدانند و با خاطرات خود منطبق کنند. روزی شخص محترمی پیش من آمد و گفت که فیلم، او را متاثر کرده چون که کاراکتر مادام سوزو یادآور مادربزرگ یونانی اش بود. من خیلی از شنیدن آن خوشحال شدم.
– هم اکنون مشغول به چه کاری هستید؟
– قصد دارم فیلمی را بسازم که در Les Halles اتفاق می افتد. داستان آن مبتنی بر رقص خواهد بود، البته موزیکال نیست بلکه فیلمی است که رقص موضوع اصلی داستان آن است. من در این خصوص مطالعه می کنم و فکر می کنم که طنز های خنده داری را می توان در دنیای رقص پیدا کرد. دوست دارم بیشتر بر روی حرکات کاراکترها تمرکز داشته باشم.
– آیا بار دیگر از کاراکترهای سه قلوها استفاده خواهید کرد؟
– نه. شاید از کاراکتر مادام سوزو در یک نقش مختصر و کوتاه برای خنده استفاده کنم اما دوست ندارم آن کاراکترها را ادامه دهم.
آخرین دیدگاهها